۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه

الکی نوشت


نمی دونم از کجا یا ازچی بنویسم.فقط می دونم باید بنویسم.بعضی نوشتن ها برای خودشون درمون دردن.شاید اگه این نوشتن نبود آدم دق می کرد.بیچاره قدیمی ها که خیلی هاشون نوشتن بلد نبودن.شاید به همین خاطر که دق نکنن اینقدر ازفکشون کار می کشیدن دیگه.

معمولاُ وقتی می خوای حرف بزنی وسوژه ای به ذهنت نمی رسه بهترین راه گیر دادن به هواست.هوا چقدر خوبه نه؟ چرا که بد باشه.اون هم توی شیراز.

امسال برای اولین بار تو سفرهای نوروزی با خانواده نبودم وکمتر از این بهار عزیز دارم لذت می برم.البته بخش عمده ی این لذت نبردن به دوریم ازخودم بر می گرده.خیلی داغونم.چقدر دوست داشتم بتونم بپرم تو بغل خدا و در آرامش آغوشش تمام این تشویش ها رو فراموش کنم.ولی افسوس که اراده ی ضعیف وخوی انس گرفته با روزمرگی باعث شده که روی این کار رو نداشته باشم.

البت حال بدنیم هم خوب نیست.بعد از10روز هنوز سرماخوردگی یادگاری راهیان نورم خوب خوب نشده و این آلرژی لعنتی بهاره هم که چند سالی میشه که تو نوروز سرم رو درد میاره دوباره اومده عید دیدنی.

راستی خیلی خوشحالم ازاینکه امسال سال اصلاح الگوی مصرف نامیده شد.بهترین نامی که برای سال اول دهه ی پیشرفت وعدالت میتونست انتخاب بشه.خداعمر بده آقای بی نظیرم رو.خیلی در این زمینه دغدغه دارم و داشتم.
به نام پروردگارم که هرچه دارم و ندارم از اوست.خدایا به خاطر داده هات شکر به خاطر نداده هات هم شکر.
امیدوارم سال 88 سال خوبی باشه.