۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

یک مقاله انتخاباتی خوب از تابناک.


پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، تبلیغات گسترده و ایجاد ابهام در مورد انتخابات تکرار آن، از جمله اتفاقات بدیع پس از این حماسه بود.به گزارش سرویس سیاسی «فردا»؛ در روزهای پس از انتخابات، طرف شکست خورده در انتخابات سعی نمود تا به انحا مختلف و طرح مسائل متفاوت به توجیه ادعا خود بپردازد.اولین نکته مشترک تمام این ادعاها را می توان «کلی گویی به ‌دور از استناد مصداقی قابل بررسی» دانست.دومین نکته مشترک در این ادعاها تکیه بر موارد عدمی است که هیچ اظهار نظری درباره آن نمی‌توان کرد و هر کس می‌تواند از آنها به نفع خود استفاده کند. برای مثال این که نتایج تفکیکی حوزه‌ها با دو روز تاخیر اعلام شده و یا اینکه برای برخی نمایندگان نامزدها کارت صادر نشده است؛ لزوما اثبات نمی‌کند که تخلفی صورت گرفته باشد.تنها کارکرد طرح پی در پی این اوامر را می توان طرد کردن استدلالات منطقی بود. به نحوی که هواداران با مشاهده کثرت شبهات استدلال‌نما به لحاظ روانشناختی به نوعی ایمان و تعصب ناخودآگاه دچار شوند که اگر در جایی به یکی از شبهات او پاسخ داده شد فهرست طولانی شبهات دیگری در ذهن او نقش ببندد و به نحوی او را از لحاظ ذهنی ایزوله کند.از سوی دیگر این استراتژی موجب افتادن توپ به زمین حریف و منفعل کردن او از طریق مجبور کردنش به پاسخگویی است. اما در هر حال پاسخگویی به این شبهات ضروری است و پاسخگویی این شبهات عدم صداقت و هوچی‌گری رقیب را واضح می‌کند.یکی از شبهات مطرح شده در این رابطه، بیان این است که چرا رهبر انقلاب پیام تبریک خود را به سرعت و در اولین ساعات پس از اعلام نتایج منتشر کرده‌اند؛ در حالی که در انتخابات دیگر اینگونه نبود. عده‌ای پای خود را از این هم فراتر گذاشته و اشکال می‌کنند که اعلام پیام رهبری پیش از رسیدگی به شکایات به نوعی تمام کردن و غیر قابل تغییر کردن نتایج انتخابات است.هر چند که پاسخ‌های منطقی زیادی برای این مسئله وجود دارد- از قبیل اینکه اختلاف آرای رقبا و نیز اطمینان کامل به سلامت انتخابات و امکان‌ناپذیری تخلف گسترده به نحوی که نتایج آرا را به نحو چشمگیری تحت تاثیر قرار دهد می‌تواند رهبری را به جمع‌بندی منطقی برساند که چه کسی منتخب خواهد بود- اما مقایسه تطبیقی پیام‌های رهبر انقلاب در انتخابات گذشته، کذب و مضحک بودن این شبهه استدلال‌نما را روشن می‌کند. اتفاقا پیام رهبر انقلاب اسلامی در انتخابات دهم دیرتر از تمام پیام‌های دیگر منتشر شده است.تمامی پیام‌های رهبری در آرشیو خبرگزاری‌ها و نیز آرشیو پایگاه اطلاع رسانی ایشان به همراه تاریخ و ساعت انتشار آن موجود و برای همه قابل دسترس است و ما جهت تنویر افکار عمومی آن‌ها را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهیم.
انتخابات هفتم ریاست جمهوری........تاریخ صدور پیام:3خرداد76........ساعت :15.12

انتخابات هشتم ریاست جمهوری............ // :19خرداد80................... // :12.08

انتخابات نهم ریاست جمهوری.............. // :4تیر84..................... // :14.30

انتخابات دهم ریاست جمهوری............. // :23تیر88.................. // :15.58

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

یه به اصطلاح شعر از خودم!


گذشت ثانیه ها خاستگاه آدم بود
جهان اسیر تحول ،زمانه وهم آلود
قطار عمر در ایستگاه بیست ویکم
و کودتای زمان حاکمی مسلم بود
بنا به اقتضای زمان زبان شعرم را
عوض می کنم اگه وزن هم نداره بگو نداشته باشه.

اینجا ایستگاه بیست ویکم
عصر است وآفتاب
وسایبانی که تنها هنرش محروم کردن من از تابش خورشید.

عصر است وآفتاب
وجایی در کودکی شنیده ام که قسم به عصر که انسان زیر سایبان است.

اینجا عصر است ولی شب است.
چه پارادوکس زجر آوری.
بدن من زیر سایبانی که عصر را شب کرده کمبود ویتامین D گرفته است.

عصر ما عصر قلب رو ولش دو زار نمی ارزه عقل رو بچسپ
عصر پوزیتیویسم،عصر اومانیسم.
عصر ما عصر زیبا دیدن زشتی های تبرجات زنان
عصر باران کوثری،مهناز افشار.

اینجا روشنی آفتاب را هم که بر گزینی تک تک سلول هایت سایه زده شده اند.

عصر است وآفتاب
وما عصر آخرین
و باز جایی در کودکی شنیده ام که:«ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین».

گذشت ثانیه ها خاستگاه آدم بود
جهان اسیر تحول،زمانه وهم آلود
قطار عمر در ایستگاه بیست و یکم
و کودتای زمان حاکمی مسلم بود
****خیلی خیلی خوشحال می شم نقدش کنید.

معرفی کتاب



می خوام یه کتاب معرفی کنم.از اون کتاب هایی که خوندن و نخوندنش خیلی با هم فرق می کنند.نمی دونم شاید معرفی این جور کتاب ها کلاس نداشته باشه،اما واقعا کتاب خوبی است.


کتاب «اسرار نماز»آیت الله جوادی آملی.


البته بنا به سبک آقای جوادی کمی ثقیل وسنگین است بنابراین توصیه می کنم اگر احیانا کتاب را تهیه کردید و دیدید این موضوع اعصابتان را خورد می کند،ادامه ندهید یا از خیر آن بخش هایی که احساس می کنید ثقیل است بگذرید.


یادم می آد کلاس پنجم ابتدایی که بودم یه روز گلستان سعدی را دستم گرفتم تا بخونم.بعد از مقداری خوندن هر چی بد وبیراه بود البته توی دلم نثار سعدی بیچاره کردم.با خودم می گفتم آخه این نثر های مسخره چیه که اینقدر ازش تعریف و تمجید می کنند.همین خاطره باعث شد که کل دوران راهنمایی سراغ گلستان نرم.مدت ها بعد یعنی در دوران دبیرستان دوباره با اکراه سری به گلستان زدم.اینبار برایم جالب و لذت بخش بود.وچاره ای نداشتم جز اینکه به خاطره ی گذشته ام دراین مورد بخندم.


حالا خودتون ربط این خاطره رو بامعرفی کتاب و توصیه ی بعد از اون پیدا کنید.


البته یک نوید هم بدم که آقای جوادی در جایی در مقدمه می نویسند که به دلائلی از جمله سر درد شدید (میگرنی که متاسفانه مدت هاست ایشان را اذیت می کند)مطالب را به تفضیل بیان نکرده اند.بنا بر این شرح های مفصل تسنیم گونه را در این کتاب شاهد نیستید.واین هر چند در کل بد است اما از این جهت که کتاب خلاصه است برای من که جذاب است.


راستی شما رو به یک حدیث در مورد نماز دعوت می کنم.رسول الله(ص)می فرماید:«ان الرجلین من امتی یقومان فی الصلاه،ورکوعهما و سجودهما واحد،و ان ما بین صلاتیهما مثل ما بین السما و الارض»

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

زیارت


دلم لک زده برای زیارت.حرم جدم رسول الله یا بقیع یا امام رضا.هیچ فرقی نمی کند فقط دلم لک زده برای زیارت.

دو موضوع کاملا جدی.


یک نکته کاملا جدی ومبنایی در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی را می خواهم فقط نام ببرم.توضیح وتشریحش باشد برای بعدها.شایدم هم هیچ وقت به توضیح و تشریحش در این وبلاگ نپرداختم. چون همانطور که گفتم این موضوعی کاملا جدیست ومن هم حداقل تا الان تصمیمم این بوده که به موضوعات جدی در اینجا نپردازم.
آن نکته این است که ریشه ای ترین بحث هایی که در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی وحتی معرفتی وجود دارد دو موضوع است:یک)بحث جدایی دین از دنیا وبه عبارت خاص تر جدایی دین از سیاست(سکولاریسم).دو)نسبی گرایی در حوزه ی معرفت(پلورالیسم)
سکولاریسم و پلورالیسم ریشه ای ترین اختلاف هایی است که خط کشی های بین دو تفکر را مشخص می سازد.به اعتقاد من چالش های اصلی نظام اسلامی ما که در سال های آینده جدی تر خود را نشان خواهند داد همین دو مسئله هستند.
خیلی جای بحث دارد.افکار سکولاریستی نهضت آزادی در اول انقلاب ونوع برخورد امام(ره) با این تفکرات،حلقه کیان و تاثیرگذاری افکار پلورالیستی دکتر سروش بر اعضای این حلقه،اظهارات در لفافه یا صریح برخی احزاب یا افراد دراین موارد به خصوص در دوره هشت ساله اصلاحات،پیاده شدن سیاست پلورالیستی در حوزه فرهنک در زمان وزارت عطا مهاجرانی واعلام صریح اعمال این سیاست ها توسط او،بررسی تاثیرات ناخود آگاه این افکار بر مدیران و آفراد جامعه و... همه موضوعاتی که می توان مفصلا پیرامونشان بحث کرد اما الان قصد وحوصله ی طرح آنها را ندارم.
اینها را گفتم که دوستان انقلابی و ولایی من بیشتر به اهمیتش توجه کنند وعلاوه بر بررسی مسائل سطحی وروزمره ی سیاسی و اجتماعی که شاخصه ی اصلی آنها زود گذر بودن است،مطالعه ی خود حول این دو موضوع محوری را بیشتر کنند.
دوستان حزب الهی من علیکم بالمطالعه بیرامون(پیرامون)بلورالیسم(پلورالیسم) و سکولاریسم!!!

مرگ تاسف بار

مرگ محسن روح الامینی در زندان اوین بسیار تاسف باراست وحتما باید رسیدگی شود.من این آقا را نمی شناسم و کاری هم ندارم که دیدگاه های سیاسی او چه بوده است. فقط می دانم این اتفاق ونظیر این اتفاق ها نباید بیفتد.این تندروی های وکوتاهی هایی که قاعدتا توسط افراد جاهل افراط گر انجام می شود کاملا غیر شرعی وغیر اخلاقی است واصلا به صلاح نظام نیست.اگر مجازات جرم کسی مرگ هم باشد پس از محاکمه در دادگاه صالح،و طبق اصل قانونی بودن جرم ومجازات،با استناد به مواد قانونی باید حکم صادر و اجرا گردد.این اصول پذیرفته شده ی قانون وشرع است. امیدوارم این عدالتخواهی و دوری جستن از محافظه کاری های بی مورد که شعار رییس جمهور محبوبمان است در مسوولین قوه قضاییه و افراد ذی صلاح رسیدگی به این بی قانونی نیز وجود داشته باشد تا به این قضیه رسیدگی کنند وفرد یا افراد عامد یا خاطی را محاکمه نماییند.عدالت عدالت است چه برای مخالف چه برای موافق.
*در ضمن خدا لعنت کند کسانی را که بعد از انتخابات با بی قانونی های خود عامل مستقیم یا غیر مستقیم نا آرامی ها بودند.نا آرامی هایی که این قبیل جنایت ها هم غیر مستقیم نتیجه آنهاست.
*همچنین مواضع دکتر روح الامینی پدر محسن روح الامینی در جلوگیری از سواستفاده از قتل فرزندش نیز در خور تحسین است.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

روزمرگی ازت بدم میاد!


نمی دونم داریم چیکار می کنیم.نمی دونم داریم کجا می ریم.روزهامون داره یکی یکی میره.روزهایی که تمام دارای ما هستند.شاید این نوشته ها به نوشته های نوجوان های تازه به بلوغ رسیده ی ایده آل نگر بیشتر شبیه باشه تا یک نثر پخته اما این صدای ضمیر آرمان گرای مغبون ماست که هر روز سرخورده تر می شود.واقعا توی بیست ساله هیچ به این فکر کردی که بیست سال دیگه توی چهل ساله کجای کوه معرفت قرار داری.بهشت رو به بها می دن نه به بهانه.(خودمونیم ولی چه متن شعارگونه ای شد.وخیلی خوب می دونم توی محیطی که شعار دادن نقل و نباته این نوع نوشتن مستهلک و بی تاثیر و بی ارزشه اما بذار برای دیگران بی تاثیر باشه در عوض برای خودم با ارزشه.)روزمرگی چیزی که ازش متنفرم.روزمرگی ای که قاتل روزهای ماست.مرضی که یقه ی اکثر ما رو گرفته اما خیلی هامون ازش بدمون نمی آد.نمی دونم.نمی دونم دیگه چی بگم.آیا می شه در این دنیای پر از ویروس رفاه طلبی و ارزش های پوچ از چنگال های روزمرگی رهایی یافت.مرض فراگیری که در برخوردهای اجتماعی روز به روز در ما بیش تر ریشه می دوانند.وقاعده این است که هر مادری اولین چیزهایی که در چند سال اول زندگی کودکش به او هدیه می دهد این بیماری مهلک است.

خدا نکند روزی بتوانی از زیر چنگالش خود را رها کنی آن وقت است که همه چپ چپ نگاهت می کنند.انگ خواهی خورد انگ علافی.انگ غیر متشخص بودن.

خیلی می ترسم. می ترسم که موقع مرگم رسیده باشد ومن متشخص باشم.

(معمولا این نوع متن هام اون چیزی که می خوام از آب در نمی یان.اماخلاصش اینکه از روزمرگی بدم می آد.متنفرم.حرصم می گیره.اعصابم خورد می شه و...)

معیار


آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت.
باران را
اگرببارد بر چترهای آبی تو
وچون تو نماز خوانده ای خداپرست شده ام.
( بیژن نجدی)

شعبان آمد.


اعیاد شعبانیه مبارک باشه.ان شاالله عیدی من وشما زیارت امام حسین(ع) وحضرت ابالفضل(ع)در کربلا و زیارت امام سجاد(ع) در مدینه.آخ که چه حالی می ده بودن در بقیع.آی خدا.

پ.ت)راستی سفارش می کنم مناجات شعبانیه رو حتما بخونید.فوق العاده است.آدم رو مست می کنه.البته خودم هنوز توی این سه روز نخوندم.اما یکی از چیزهایی که پارسال همین موقع ها توی شهر جدم مدینه ودر مسجدالنبی منو مدهوش می کرد همین مناجات بی نظیر است.امام خمینی وقتی می خواد سرمایه های شیعه را نام ببرد مناجات شعبانیه رو جز اولین آنها برمی شمرد.راستی توصیه می کنم که اگر در فهم عربی آن مشکل دارید حتما معنی آن را بخوانید.منظورم این است که بدانید چه می گویید.

بلبشو

عجب اوضاع بلبشویی شده.مشایی،هاشمی،درخواست میرحسین و کروبی از وزارت کشور برای مجوز مراسم چهلم به قول خودشان شهدای حوادث بعد انتخابات وخیلی چیزهای دیگر.بنا نداشته وندارم در وبلاگم زیاد حرف سیاسی بزنم فقط چند نکته می نویسم و زیاد وراجی نمی کنم.اول اینکه آدم دلش می گیره وقتی این همه بی اخلاقی ها رو در عرصه سیاست می بینه.چیزی که همیشه ازش می نالم.توی این چند مدت آبرو برای این مشایی بیچاره نگذاشتیم.هرچه از دهنمون در اومد نثارش کردیم. بابا اینکه این جناب لیاقت معاون اولی رو نداره ویا حداقل مصلحت اقتضا می کنه که ایشون توی این پست قرار نگیرن درست اما دلیل نمی شه که مثلا اونو از مهره های انقلاب مخملی بدونیم و زمین وزمان رو بهم بدوزیم تا اینو ثابت کنیم.متاسفانه هر تحلیلی در مورد مسایل سیاسی به ذهنمان می رسد بدون تامل وتوجه به صحت آن بیان می کنیم و علتش چیزی نیست مگر دور شدن از فرامین اخلاقی دین.در مورد قضیه هاشمی هم همینطور.این چند مدت بسیار تندروی ها مشاهده شد.البته ناگفته نماند انتقادهای زیادی به مواضع جناب هاشمی در این چند مدت وارد است . بزرگترین انتقار ما به ایشان تاکیید نکردن بر جایگاه رهبری وفصل الخطاب بودن فرامین ایشان در نماز جمعه است.از آقای هاشمی توقع می رفت که مثل همیشه برجایگاه بی بدیل ولی فقیه در نظام اسلامی تاکیید می کردند.البته هنوز هم دیر نشده وایشان با اعلام صریح موضع خود نسبت به این قضیه می توانند از این امتحان بزرگ مانند خیلی از امتحان های گذشته ی خود سربلند بیرون بیایند.آقای هاشمی بر لبه پرتگاهی قرار گرفته که بی تدبیری و توسل نجستن به دین برای نجات از تاریکی های هوی نفس باعث سقوطی سهمگین برایش می شود.امیدوارم خدا به همه ما توفیق تشخیص راه صحییح را بدهد.رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

من یک جغدم!


این چند مدت کارم شده مطالعه وخواب.کافه پیانو داره تموم میشه.1984جرج اورول رو هم مقداری خوندم و مقداری هم از داستان کوتاه های گوگول روسی.چند روایت معتبر مصطفی مستور هم بی نظیر بود.مقداری هم در مورد پلورالیسم دینی مطالعه داشتم.البته شق آخری چون همراه با نکته برداری است ومن همیشه از این کار بدم می اومده کمی اعصاب خورد کنه.شب های چهار شنبه هم باید تا دیر وقت بشینم و کتاب های مربوط به جریان شناسی سیاسی رو نشخار کنم چون فرداش کلاسی با همین عنوان دارم وباید دو ساعت یک بند ور بزنم.ممکنه بپرسید چرا در طول هفته خودم رو برای کلاس آماده نمی کنم تا مجبور نشم شب های چهار شنبه تا دیر وقت خودم را زحمت بدم.علتش واژه ای است که به قول نویسنده ی کافه پیانو نظام اخلاقی جامعه ما اجازه نمی دهد آن واژه را به کار ببرم.به هر حال ولعم برای مطالعه بر خلاف تابستان های قبل بد نیست.البته همان طور که اول نوشتم این ولع مطالعه، رقیبی به نام خواب داره که خیلی سر سخته.شاید شبانه روز بالقوه استعداد یازده دوازده ساعت خواب رو داشته باشم که البته به خودم فشار می آرم! وحدود نه ده ساعت بیش تر نمی خوابم! برنامه ی خوابیم هم معمولا اینطورییه که شبها بیدارم وروزها خواب.درست مثل یک جغد! البته بعضی کارهای دیگه هم هست که این لابلاها اونها روهم باید انجام بدم.مثلا کار ثبت دو تا شرکت که بابا برای اینکه جربزه ی حقوقی منو چک کنه اونو به من سپرده. وای که چقدر از کارهای اینطوری بدم می آد.کارهایی که وقتی انجام می دهم هیچ احساس مفید بودنی بهم دست نمیده.اصلا بذار علارغم این که اگه بابا بفهمه ممکنه ناراحت بشه اعتراف کنم که از کار های حقوقی بدم می آد.اصلا برای همینه که به جای اینکه تابستون رو برای آزمون وکالت بخونم دارم چرندیات غیر حقوقی می خوانم.خدایا ما را در راهی که خودت دوست داری موفق گردان.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

تبریک.همین.


بعثت جدم رو به همه از جمله خودم تبریک می گم.

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

به همین راحتی

یک هفته ای می شه که شیرازم.ازبعداز عید تا یک هفته پیش فقط یک روز شیراز بوده ام واین رکوردی در طول دوران لیسانسم محسوب می شود.چهار سال لیسانسم تموم شد به همین راحتی.دارم به روزهای اول دانشجویی فکر می کنم.آنقدر برام سخت بود که توی حرم عمه بزرگوارم می نشستم وگریه می کردم.بارها به خودم فحش دادم که چرا شبانه شیراز رو نزدم.الان چهار سال از اون روزها میگذره وباز بغض گلوم رو گرفته.اما اینبار بغضم بغض دل تنگیه.دلم برای خیلی چیزها تنگ شده.برای خیلی کس ها.پسرک شیطون وپرحرف پردیسی حالا نشسته پای نت وداره به خاطراتش فکر می کنه.می خوام اسم دوستهایی که خیلی هاشون رو مثل برادرم دوست دارم بنویسم تا مباد روزمرگی ها این همراهان ناب ترین دوران زندگیم رو از خاطرم ببرند.چند شب پیش جلوی مغازه هادی نشسته بودیم وبساط بگو وبخند به راه بود.یکی از مشتری ها آمد جلو واز من پرسید:ببخشید اسم شما چیه؟جوابش رو که دادم گفت پس درست حدس زده بودم وبعد از من پرسید منو میشناسی؟کمی فکر کردم.نمی شناختمش.راهنمایی هایی او هم افاقه ای نکرد.سال اول دبیرستان،مدرسه معارف،باهم تا ولیعصر پیاده می اومدیم بعد تو می رفتی سمت مدرس ومن می رفتم سمت خاتون.نه فایده ی خاصی نداشت.ازذهنم رفته بود.به همین راحتی و به همین خشمزگی. اسم هم پردیسی هام رو برای این می خوام بنویسم که دوست ندارم هیچ وقت فراموششون کنم.مخصوصا بعضی هاشون رو.هرچند ممکنه خیلی هاشون الان توی ذهنم نیاند.(یک لحظه هیچ دقت کردی متنت چقدر رسمیه.بابا اینجا قرار بود فضای فانتزی تو باشه.غیر رسمی وغیر جدی.قرار بود وقتی از امور جدی به تنگ می آی بیای اینجا.قرار نبود؟).

حسین احمدی-محمد حاجی زاده-نوید جعفرنژاد-علیرضامسیح پور-مجتبی قربانیان-عباس نقدی پور-احمد نادری-محمد نرگسیان-محمد منصوری.ول کن آخه چند تاشون رو بنویسم.مگه یکی ودوتان.آی همه هم پردیسشی های من دوستون دارم.خیلی هم دوستون دارم.

با هر بهااانه و هوسی عاشقت شده است فرقی نمی کند چه کسی عااااشقت شده است.دارم توی خیالم باصدای بلند شعر می خونم وازراهروی طبقه سوم به سمت اتاقم می رم. مثل همیشه.وحیدشریفی رو می بینم و مثل همیشه لوپش رو می گیرم و محکم می کشم.با لهجه اصفهانی غلیظ بهم میگه:چلی؟.منم به لحن خودش بهش می گم تو یک دایره به تمام معنایی.
-سید حسام.
-صدای نویده.بلند می گم جانم وبعد ادامه می دم:اساسا...به درد سه کار می خورند...و...و... .

آی.آی.آی .زندگی چقدر نامردی تو.

با صدای بلند داد می زنم:پروردگارم دوست دارم.ممنونتم.برای همه چیز.برای مجاورت با عمه بزرگوارم.برای پردیسی شدنم وبرای همه ی چیزهای دیگه آی خدا چقدر تو خوبی.می بوسمت.